چه قدر بَده که یه وبلاگ نویس فقط از وبلاگش بازدید کنه ... نه ؟
و صد البته چه قدر فاجعه اس که با این وجود بخواد فقط واحداش رو پاس کنه و ...
* گاهی جلبک ها غذای یه عدّه ماهی عاشق نما میشن !
* وقتی توی یه شعر کلمه ی " ماهی " رو می بینم ، فی الفور ذهنم روانه ی این بیت از نی نامه میشه که :
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هر که بی روزی ست ، روزش دیر شد
* شاید هم این یه نوع ِ دیگه از اشعار آبزی باشه : ( با این تفاوت که بر گرفته از صادق نامه اس ! ) :
بازیچه ی بی چون و چرا هستم من ! مظلوم ترین خَلق خدا هستم من !
لابد که برای دل دریایی ِ تو یک جلبک ِ بی ناز و ادا هستم من
امید است که نقد شما مایه ی آسمانی کردن رباعی هایم باشد ! ،،، بالاخره جهش زمین به هوا هم بَدَک نیست !
چه قدر سیم ارت بی تفاوتی ام رو روی زمین گرم ... بندازم !
حالا تو هی بگو این نقطه چین ها چیه که میذاری !!!؟؟؟
همه چیزو که نباید مستقیم گفت ! این طور نیست ؟
---------------------------------------
از این حرفا که بگذریم می رسیم به پاچّه های کنده شده ی رنگاوارنگ استاد فارسی !
دلم دیگه ازشون زده شده. برام تکراری شدن. دیگه زیر تختم جاشون نیست !
به منظور خلوت کردن اتاق، اقدام به فروششون کردم.
هرچند دست دوم ولی به مفت بودنشون می ارزن! (ضمنن: کم برای تصاحبشون عرق نریختم)
----------------------------------------
از این شرّ و ور ها که بگذریم تازه می رسیم به چرت و پرتی که هم اکنون به دستمان رسید و این بنده سمع و نظر شما را به چشیدن آن جذب(!) می نمایم ! (حس آمیزیش کاملن محسوسه.نه ؟ ):
به نظر شما عجیب نیست که در یک برنامه ی تلویزیونی که اتفاقن مهمان هم دعوت کرده تا برای خلق نطق بنماید ، صدای پارس کردن سگ و قوقولی قوقو خروس بیشتر از صدای خود جناب گِست ( قابل توجّه خانم مولوی = استاد زبان) شنیده بشه ؟!
یه آدم حسابی نیست بهشون بگه آخه مگه مجبورید که برنامه رو در هوای آزاد ضبط کنید که حالا این جور گندش دربیاد یا حداقلش از قبل محیط اطراف رو یه وارسی می کردید !
--------------------------------------
دوس دارم پ ِ.نون ِ این پُست رو به جلیل صفربیگی بسپارم:
زیبایی تو خواب مرا ریخت به هم آرامش مرداب مرا ریخت به هم
زیبـــا تر از آنـی که تـحمّل بـکـنم زیباییَت، اعصاب مرا ریخت به هم
--------------------------------------
اصلن این حرفا به من و تو چه ؟!
باید منو ببخشید که یه مشت از اون حرفای ... سر هم کردم و تحویلتون دادم.
این نظر خودم بود.
ن م ی د و ن م ن ظ ر ش م ا چ ی ه ؟؟؟
4تا همشهری توی یه اتاق بیفتن و یه زندگی دانشجویی راه بندازن ، به خصوص اگه قبل از ورود به دانشگاه با هم آشنا شده باشن ... فکرشو بکن ! ... چه شود ؟!!!
احمد و محمد دوتا از اونان که جلوی ماماناشون ، خر گاف (خر سوتی ) دادم ... می فهمی ؟ خر گاف ! ( به معنی گاف بیگ شده و بزرگ ! خدای نکرده فکر دیگه ای نکنید ! )
غروب بود و خسته و کوبیده توی اتاق ولو شده بودم ، یکی از دوستان قدیمیم هم که باهام هم خوابگاهی شده بود ، پیشم بود !
احمد و محمد هم رفته بودن بیرون از اتاق. محمد گوشیش رو گذاشته بود تا شارژ بشه که یه دفه صدای ویبرش منو و دوستم رو به حالت ویبره درآورد!
بهش گفتم ببین اسم کی افتاده روو گوشیش ؟
گفت : احمد !
یه لحظه پردازش گر ذهنم به کار افتاد و آمرانه گفت : بیا یه شوخی هم با احمد خان بکن !
گوشی محمد رو برداشتم و دکمه ی سبز رو زدم و با صدایی شبیه لات های کوچه بازاری! ، گفتم : بناااااااال
صدای الوی زنی که پشت خط بود به اندازه ای منو ترسوند که در جا دکمه ی قرمز رو کوبوندم !
چند ثانیه بعد دوباره گوشی محمد زنگ خورد و فهمیدم مامانشه، دو ریالیم افتاد چه گندی زدم !
دیگه از فرط خجالت گوشی رو جواب ندادم !
بعدن که خودش اومد و جریان رو واسش تعریفیدم و اقرار کرد که گوشیش بعضن قاط می زنه !
امیدوارم که مادر گرام ممد خان در مورد ما فکرای بد بد نکنه !!!
لابد حالا با خودش میگه که پسرم با کیا هم اتاقی شده !؟ یه مشت هیولای بدتر از خودش !!!