از دورترین نقطه ی آن آبادی
تا حنجره های زخم بی فریادی..
نام تو کجا از قلمش افتاده؟
آزادی! آزادی! ای آزادی!
(92/7/2)
گلدان خالی
و عطری که در خیابان سرگیجه گرفته
ربطشان را فقط تو می فهمی که بی کیش ماتم می کنی
چرا اصرار می کنی شراب بالا بیاورم
وقتی واژه ها حال خودشان نیستند
"در تنگنای طوفان سه ساعته، سه ثانیه برای رهایی فرصت داری!"
عدالتش را فقط من می فهمم
"لحظه ای که یک گوشه اش آرام بگیری تا دنیا از تو پذیرایی کند!
دو تیغ برای دو شاهرگ
و پایان خوش این فصل"
91/12/29.5
باورم نمیشه از پست قبلی که گذاشتم یه ماه میگذره
الان دارم راجب خاطرات فکر میکنم
خاطراتی که نمیشه اونا رو به طور مطلق خوب یا بد دونست؛ اصن نمیشه از هم تفکیکشون کرد
گاهی تغییر میکنن، از بد به خوب یا از خوب به بد..
اما اون چیزی که اینجا مهمه اینه که گذشته ماها رو خاطرات تشکیل میدن
چطور میشه گفت گذشته وجود نداشته...
پ.نون:
اگه 317 بار به آهنگ "عطر تو" ابی گوش بدم بازم کمه!
عجیب به دلم میشینه، حتا با اینکه دوره...
اول قرار بود چیزای دیگه بنویسم اما الان که اومدم پاش همه چی عوض شد:
روزای "سختی" داشتم
روزای سختی دارم
و روزای بسیار سخت بسیاری هم در پیشه :|
و مجبورم در کنار تلاشی که تا الان کردم و باید بکنم صبر هم بکنم ببینم این روزای "آسونی" که میگه کی میرسه چون میدونم گفتن «لعنت به این زندگی!» نه تنها کاریو از پیش نمیبره بلکه بدترش هم میکنه..
پی نوشت نامرتبط:
به نظر من این انصاف نیس که در یک تصمیم مشترک همه ی بار روی دوش یه نفر باشه..
شما چی فک می کنید؟
بر شیشه نخورد، سنگ آه من و تو
بد می گذرد عمر تباه من و تو
این "چوب حراج" و "زندگی" همراهند!
تا هنگامی که اشتباه من و تو...
(غروب یکشنبه 8/11/91)