سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب

به نام خداوند عقل و عشق     

آن خداوندی که صفات  رحمان و رحیم در او جلوه گر است و ربوبیّت او را درخشان تر کرده است .
آنگاه که ابتدای سخن گویم : " بسم الله الرحمن الرحیم" ، گویی وجودم دگرگون می شود، موها بر تنم
خداوندا به من آن توان و نفس را ده که بتوانم این افتخار را داشته باشم که مهربان بخوانَمَت .
خداوندا بر دل دردمند ما ، صفایی ؛ بر صدای وجودمان ، نوایی و ویرانه ی دل را بنایی ده .
چه گویم که شرمنده ام ، شرمنده ی خالق ، شرمنده ی حجّتش روی زمین . از گناهکار ترین افرادم
و مدّعی و
طالبِ ... چرا باید ادّعا کرد تا زمانی که معلِّم هست؟!
ما که رهگذر کوی عشق بوده ایم، حال چرا باید از کوچه پس کوچه هایی که فاضلاب ها آنجا روانند، گذر کرده
و با اهالی آنجا بگوییم و بخندیم .از سو سوی نگاه های عاشقانه ی اوست(حضرت حجّت «عج»)
 که گاه به زمین نمی خوریم .  گل نرگس به ما نظر
دارد ، به ما که خود را شیعه می بینیم،
امّا این انصاف نیست که ما در حقِّ او بدی کرده و او اینگونه ... !

                              
* کفّه ی ترازو کاملاً در حالت بی تعادلی است! *
بکوشیم که او از ما رو برنگرداند، از هر طریقی که بتوانیم نظرش را جلب کنیم ،
به او اطمینان خاطر بدهیم که شما هم یاران فدایی در سپاه عشّاق دارید...

وای بر آن روزی که او به انسان خطا کار پشت کند، آنگاه زمین نیز تحمّل افتادن این بنده را نخواهد داشت .

بنده می گویم چون هنوز هم می تواند بندگی کند؛ او که در منجلاب و هیاهوی گناهان سیر می کرده ، اگر بشنود که خالقش بخشنده و مهربان است ، شاید...
او اگر بداند که خداوند توبه پذیر است چه خواهد کرد ؟!
توبه یعنی تضرّع و زاری از سوی بنده و بخشندگی از سوی حضرت حق .( در یک کلام بگویم، «بازگشت»)
آیا این نمی تواند همان معنی را بدهد که ما می توانیم دوباره در امتحان ورودی سپاه مهدی «عج» شرکت داشته باشیم؟ ...  دوباره این فرصت را داریم که درباره ی بهشتی که از زیر درختان آن نهرها جاری است، بیندیشیم  و تصّور کنیم که در نزدیکی اولیا و انبیای خداوند منزل گزیده ایم ... اینها همه وعده داده شده اند از جانب خدایی که در وعده ی خود صادق است، همان خداوندی که گفتیم بخشنده و مهربان است و ما....؟؟؟!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در جمعه 86/8/4ساعت 11:18 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    وقتی که داشتم مجلّه ی گل آقا رو زیر و بالا می کردم تا یه مطلبچه یا مطلبک ( " ک " تصغیر )
    طنز پیدا کنم، چشمم به مطلبی افتاد. راستش نشد عکس مربوط به اونو بذارم توی وبلاگکم
    ( " ک " تحبیب ) ( یعنی وبلاگ محبوب خودم! ) .... چه از خود راضی؟!!!!!
    حالا خودم عکسش رو براتون می شرحم.
    مثلن بفرضید که یه نقل عکسه! ( نه نقل قول ) :

     گوشی تلفن همراه ( نگید موبایل هان ! می گیرنتون ! ) اندر دست یه خانومه که تازه اون رو
    خریده و فروشنده داره بهش میگه که :
    اگر نگران امواج مضّر تلفن همراهتان هستید، یک
    ذرّت توی گوشتان فرو کنید، وقتی پف کرد به این معنی است که شما باید تلفن را قطع
    کنید !

    خانوم هایی که مطلب رو خوندن از من به دل نگیرن. من فقط نقل عکس کردم. تازه خود گل آقا هم
    بالای عکس نوشته که :
    برگرفته از اینترنت . ( ظاهرن آقایون میگن " الفرار " )
    حالا هم خانوما که اینو خوندن حتمن غرولند کنان گویانند که :( این شکلی   )

    انگار هیچکی این وسط نمی خواد چماق ما خانوم ها رو به کلّه بخره !

    سال نامه ی گل آقا
    فروردین 1386



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در شنبه 86/7/21ساعت 3:11 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    بریم سراغ آخرین مقاله از مقوله ی مهدویّت : ( خودم نفهمیدم چی گفتم !!! )


    مولای من ! سلام
    بگذار این بار بی مقدّمه شروع کنم، چرا که درد دل و خون دل را بر کاغذ آوردن و قلم را با
    جوهر خون چرخاندن مقدّمه ای لازم ندارد.

     مولای من!
    تو تنها در میان دین داران دیگر ادیان ناشناخته نیستی بلکه در میان دین دارانی که قرار بر
    انتظار فرجت را دارند نیز غریبانه به سر می بری.  
        

    آقای تنها و غریبم !
    وقتی آنها را می بینم که زندگی را بدون هیچ یاد و ذکری عملی از تو ادامه می دهند و تنها
    در هنگامه ی نماز، دعای فرج را
    زمزمه می کنند و دیگر هیچ ، غبطه می خورم.حال به خوبی
    می فهمم که چرا نمی آیی؟
    در واقع علّت نیامدنت را در اعمال و رفتار و تفکّر آنها به خوبی
    یافته و می یابم .
       

    مولای من !
    این ها انگار نمی خواهند بپذیرند که عقولشان مورد خطابتان خواهد بود. کسی نیست بر
    سرشان فریاد زند که عقلتان را مقداری هم
    در مورد آقای غریب و منتظِر ما به کار بیندازید.
    کسی نیست به آنها بگوید که مقدّّمه ی ظهور ؛ به پردازش نشستن تفکّر مهدوی است.
    کسی نیست به آنها بفهماند که آدم مؤثر و مفید،شهروندی گره گشا در شهر ظهور است.
    لابد خود را آدم های مؤثر و گره گشایی در شهر ظهور حس می کنند.
    هیهات و هیهات و صد هیهات ...
    چطور باید به آنها گفت که مهدی شخصیّت می خواهد نه شخص ! ؟
    چگونه باید آنها را به سر راه آورد که مهدی غریبمان محققان و دانشمندانی می خواهد که
    لایق 25 حرف باقی علم باشند ؟!
    چگونه و چه شکل باید آنها را فهماند که مولایمان،مهدی،
    هنگامه ی
    صبح ظهور
    مخاطب ندای « أناالمهدی » اش برای پیوستن به او، آنهایی است که
    کلاس مهدی شناسی را به خوبی گذرانده باشند ؟!

    ای آدمیانِ مسلمانِ شیعه یِ قرآنی و مسجدی !
    تا به کِی منتظر می مانید تا جمعه شبی آید و مراسمی و ذکری از مهدی ؟ تا به کِی باید به
    انتظار بنشینید تا یکی همنوع و هم جنس شما
    پیدا شود و از مهدی برایتان بگوید؟ تا به کِی؟
    آیا به اندازه ی درستان، در مورد مهدی مطالعه کرده اید ؟! آیا به اندازه ی آماده کردن مطلبی
    برای بیان به دیگران،
    درس خود را برای پس دادن به مولایتان آماده کرده ای ؟ آیا اولویّت
    برایتان جایگاهی در زندگی دارد ؟
    آیا می دانید که قرآن خواندنتان، غذا خوردنتان، راه رفتنتان،
    خوابیدنتان،
    حرف زدنتان و...همه برای روز ظهور است؟آیا از لحاظ علمی خود را برای شهرِظهور
    آماده کرده اید ؟
    آیا می دانید مهدی زهرا(س)شهروند و یاور مذهبی صِرف نمی خواهد ؟
    مهدی فردی را که فقط به درد دعای کمیل و عهد و ندبه و ... بخورد وَقَعی نخواهد نهاد.
    بلکه مولای غریبمان شهروند و یاور مذهبی و علمی می خواهد .
    چرا خود را به خواب زده اید ؟ چرا تکانی به خود نمی دهید ؟چقدر ظهور را نزدیک می دانید ؟
    آیا تنها دانستن اینکه امام در چه سالی متولّد شدند و در چه سالی غیبت فرموده اند و
    نوّابشان چند تا بوده اند و کی بوده اند و کجا بوده اند، برایتان کافی است
    و شما را شهروند
    خوبی برای ظهور می کند ؟
    حواستان جمع باشد که نزدیکان دور نباشید بلکه دوران نزدیک باشید
    یعنی مسلمان و شیعه بودنتان شما را فریب ندهد که به امام نزدیکم، که با این اوصاف
    دورید. بلکه بر عکس آن قدر خود را به امام نزدیک کنید
    که دوری انتظار شما را نرنجاند.
    عزیزان به خواب رفته که امیدوارم قبل از صبح ظهور از خواب برخیزید و آثار خواب آلودگی در
    چهره تان نمایان نباشد ، با این اوصاف هیچ کدام از
    شما مهدی یاور نیستید و شهروند خوبی
    برای شهر ظهور نخواهید بود.
    چون مهدی باوری اوقات و افکار خود را برای مولا اختصاص دادن
    معنا می شود.
    پس بشتابید که ظهور نزدیک است و صبح ظهور روز جبران مافات نیست .
    روز جبران کردن امروز است که روز دیروز ظهور است.
    و بدانید تا هنگامی که این گونه سپری کنید مولای منتظَر را منتظِر گذاشته ای که فکر نمیکنم
    گناهی بخشودنی باشد !

    در پایان هم تمام اینها را نصایح برادرانه ولی صریح و تند بدانید که تنها رمز بیدار شدن شما
    این گونه نصایح است.
    و در تمام این موارد خود را نیز مخاطب قرار می دهم .

                                    « حمید روضه سرا »

     منو ببخشید که سرتون رو درد آوردم... اصرار آقا حمید بود که همه ی مقاله رو توی یه پست
    بذارم تا از حسّ و حال موضوع بیرون نیایین.
    اینم از مقوله ی مهدویّت که بحمد الله به یه جایی رسوندیمش.
    ایشالله که خدا از هممون راضی باشه
    عزّت زیاد
    یا مهدی ادرکنا



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 86/7/15ساعت 6:58 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()

    امشب یاد اون یتیم هایی افتادم که کاسه دستشون بود و پشت در خونه ی مولا منتظر
    شیر بودن (البته توصیفش رو شنیده بودم) .اون بچه ها وقتی شنیدن باباشون پیش خدا پرواز کرده،
    اشکشون در اومد و به فکر این بودن که از این به بعد کی کاسه هاشون رو پر میکنه.
    منم با خودم فکر کردم که برم در خونه ی امیر المؤمنین .کاسه ی گدایی رو جلوش دراز کنم و ...
    ولی من ازش شیر گدایی نمی کنم .

    من میخوام یه خورده از اون عشق و محبتی رو که به خدا داشت ازش گدایی کنم ...

    عزیز دل حبیب الله ! دستم رو امشب رد نکن ...

  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در سه شنبه 86/7/10ساعت 10:59 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()



    امیر المؤمنین ، علی
    (ع) می فرمایند :

    « چشم ها نخشکید مگر بر اثر سخت دلی
    و دل ها سخت نشد مگر به سبب گناه زیاد
    »
    دوستان عزیزم اگه یه خورده دقّت کنید می بینید که این حدیث مثل یه زنجیر به هم پیوسته می مونه که حلقه هاش به هم وصلند. این حدیث به نظرم توی شب های قدر خیلی کاربرد داره.
    می خواییم بریم درخونه ی خدا، ولی چون می دونیم که با گناهامون چقدر خدا رو رنجوندیم و در حقّ خودش و خودمون بد کردیم رومون نمیشه در بزنیم ولی خودش می دونه که پشت در وایسادیم.

    امام علی جونم تو رو خدا بیا کمکمون کن. بیا یادمون بده که چطور در بزنیم ...
    آخه هرجا که میرم میگن : یا علی مدد ( حتمن بین تو و خدای بزرگت یه سر وسرّی هست دیگه! )
    تو که ولی الله هستی میدونی که گناهکاریم و خودت گفتی که هر کی گناه کنه دلش سخت میشه و هرکی دلش سخت شد اشک چشمش در نمی آد ...
    مولای من حالا من خودم  اعتراف می کنم که آره  من گناه کارم

    بیا ما رو کمک کن و سر چشمه ی اشک چشممون رو جوشان کن ...
    کافیه که در غم شهادت تو و غم گناه خودم این گوهر پاک رو جاری کنم، اون وقته که در باز میشه

    علی جانم ! به من بگو ببینم که :

    به فرقت کِی اثر می کرد شمشیر ؟
    گمانم ابن ملجم
    یا علی گفت.

    تو رو خدا ما رو هم فراموش نکنید توی دعاهای قشنگتون

  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در دوشنبه 86/7/9ساعت 8:28 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()

    <   <<   26   27   28   29   30   >>   >
    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]