سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب

برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک و دلی بی قرار کافی نیست ...
خودت دعا بکن ای نازنین که برگردی
دعای این همه شب زنده دار کافی نیست

امسال دوست داشتم درد و دلی با شما داشته باشم آقا جان!
امّا انگار قسمت نشد یا بهتر بگویم ؛ زبانم ، لیاقت گوش شنوای شما را نداشت !
فقط یک حرف تقدیمتان می کنم ، بگذارید به حساب هدیه ی تولّدتان ! :
چند شب بود که می دیدم ماه ، خودش را برای کاری آماده می کند !
هرچه کامل تر می شد ، بیشتر برایم جلوه گری می کرد...
تا اینکه رسید به امشب !
ماه شب چهارده !
همه ی حرفش این بود که :
آقا جان ! یک نظر به ما بینداز !
اکنون وقت آن رسیده که چشمک بزنم !!!

پ.ن :
* شعر بالا بخشی از یکی از غزل های فاضل نظری هست
* این نوشته دیشب به قلم در آمده ، زمانی که ماه کامل بود !
* عیدتان مبارک ...



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 87/5/27ساعت 10:20 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()

    احمد خاله ایی داره که هنوز شوهر نکرده و کنار مادر بزرگ داره فرآیند ترشیدگی رو به حدّ کمال
    می رسونه !
    معمولن توی یخچال خونه ی ننه جون قصّه ی ما سیب و لیمو پیدا میشه ولی هر وقت که احمد
    میره سراغ یخچال، لیمو ها یا ته کشیدن یا اگه هست ، همون افت هاش باقی موندن ! ولی
    عجیب اینجاس که سیب ها بیشترشون می مونن دست نخورده ! خیلی از سیب ها پوستشون
    زخمی شده و رنگ عوض کردن !
    خوب که دقیق شدم تونستم بفهمم که کار ، کار خاله ی احمده و احتمالن فکر کرده که سیب
    هنوز میوه ی ممنوعه اس !
    یکی نیس بهش بگه ؛ ماها خیلی وقته تاوانش رو پس دادیم! که الان داریم توی این دنیای خاکی وِل می گردیم!
    بعدن هم تونستم بفهمم که چرا سیب ها پوستشون زخمی می شد !
    آخه این دخترِ نه چندان دختر ( پیر دختر ! ) ناخن هاش رو هنوز با قیچی می گیره !
    بی خود نیست که خواستگار نداره !



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در پنج شنبه 87/5/24ساعت 4:55 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    خیلی خلاصه بگم خدمتتون که غزلی آوردم تا ببینم چقدر ایراد داره  !  
    هر قسمتش که براتون سوال ایجاد کرده یا حرفی برای گفتن در مورد اون قسمت دارید دریغ نفرمایید!

    گُلیاد ِ تواَم بهانه ی خواب نشد
    در کام عطش گرفته ام آب نشد
    عمری گذراندم و ندیدم رویت
    بر صفحه ی دل، نگاهِ تو قاب نشد
    هر بار به کوچه ی غمت سر زده ام
    از اشک ، نگاهِ دیده شاداب نشد
    من پرسه زنان، راهِ تو را پیمودم
    امّا شب من دوباره مهتاب نشد
    این عاشق ِ مُلحِد که غزل خوانِ تو است
    دلبسته به آن منبر و محراب نشد
    سنگی به سَرَم نخورده، بی هوش شدم!
    بی پرده بگو! از تو که پرتاب نشد؟!

    مخاطب شعر را در مصرع های آغازین این غزل جستجو کنید



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در جمعه 87/5/18ساعت 8:33 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    دیگه رتبه ها رو هم زدند و ما هم نفس عمیقی رو که در دَمَش مانده بودیم بعد از یک ماه انتظار به بازدَم رساندیم ...
    برویم سر اصل مطلب :
    با خودم قرار گذاشته بودم که کارنامه ام رو بعد از اعلام نتایج توی وبلاگ بذارم :
    از اونجایی که قرار بوده نمرات امتحانات هماهنگ کشوری سال سوم رو به صورت 15 درصدی تأثیر بدَن ، من هم برای دقیق تر نشان دادن رتبه ی کسب شده ام ،این نمرات (از 20 نمره) رو به همراه درصد های کنکور سراسری ام ضمیمه کردم !
    1 - زبان و ادبیات فارسی :  % 4/61
    ادبیات فارسی : 25/19   |   زبان فارسی : 5/17
    2 - زبان عربی : %  
    4/85
    عربی : 20
    3 - فرهنگ و معارف اسلامی : 
    % 60
    دین و زندگی : 20
    4 - زبان خارجی :
    % 7/42
    زبان انگلیسی : 20
    5 - ریاضیات :
    % 37
    حسابان : 25/19   |   جبر و احتمال : 25/19   |    هندسه : 5/18
    6 - فیزیک مکانیک :
    % 8/57
    فیزیک : 25/19
    7 - شیمی :
    % 8/62
    شیمی : 25/18
    ********************************************************
    رتبه ی کل در کنکور سراسری 87  :   2246  |   معدّل کتبی سال سوم :   19/13

    از همه ی دوستان تقاضا دارم با این اطلاعاتی که در اختیارشون گذاشتم ، بهم کمک کنن تا انتخاب رشته ی خوبی داشته باشم :
    در این راستا باید بگم که علاقه ی من به ترتیب در مهندسی های : 1 – مکانیک  2 – صنایع 3 – شیمی می باشد . حالا  شما با توجه به رتبه ایی که آوردم بگید که کدوم یکی از این رشته ها رو  در کدوم شهر و دانشگاهش می تونم انتخاب کنم ....   اگه هم از دوستانتان که مطلع ترند بپرسید به نتیجه بهتری می رسیم !
    ممنون از لطف همه ی شما !



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 87/5/6ساعت 4:49 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    * خجالت هم خوب چیزیه !
    دستم رو می گیری و بهت کم محلّی می کنم ! 
    وای به حالم ، اون روزی که دیگه نگاهی هم بهم نمی کنی !!!
    *  چه کنم با " پری " های سهراب سپهری در شعر " پشت دریاها شهری است " ؟
    (نه به آبی ها دل خواهم بست / نه به دریا - پریانی که سر از آب به در می آرند / و در آن تابش تنهایی ماهی گیران / می فشانند فسون از سر گیسو هاشان )
    همین پری ها اومدن توی رباعی بنده شدن : " غریبه "
    نقد شما راهی است به سوی فردای بهتر شعر این حقیر! (شبیه شعارهای بانکی!) :
    هر دل که شکست ، سر به راهش کردی
                                            با مهر رُخَت بسی نگاهش کردی
    هر چند به آن غریبه ها دل بستم 
                                           امّا تو به غَمزه* ای تباهش کردی
    توضیح اینکه : غمزه همان نگاه دل فریب معشوقی است که چشمانی کرشمه گر دارد !
    علی رغم این تفاسیری که شد ، حالا سؤالم از شما اینه که :
    به نظر شما این رباعی ، صادقانه بود ؟ چرا ؟ (بارم بندی به عهده ی خودتون ! )



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در چهارشنبه 87/5/2ساعت 3:53 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]