سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب

خیلی خلاصه بگم خدمتتون که غزلی آوردم تا ببینم چقدر ایراد داره  !  
هر قسمتش که براتون سوال ایجاد کرده یا حرفی برای گفتن در مورد اون قسمت دارید دریغ نفرمایید!

گُلیاد ِ تواَم بهانه ی خواب نشد
در کام عطش گرفته ام آب نشد
عمری گذراندم و ندیدم رویت
بر صفحه ی دل، نگاهِ تو قاب نشد
هر بار به کوچه ی غمت سر زده ام
از اشک ، نگاهِ دیده شاداب نشد
من پرسه زنان، راهِ تو را پیمودم
امّا شب من دوباره مهتاب نشد
این عاشق ِ مُلحِد که غزل خوانِ تو است
دلبسته به آن منبر و محراب نشد
سنگی به سَرَم نخورده، بی هوش شدم!
بی پرده بگو! از تو که پرتاب نشد؟!

مخاطب شعر را در مصرع های آغازین این غزل جستجو کنید



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در جمعه 87/5/18ساعت 8:33 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]