سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب

برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک و دلی بی قرار کافی نیست ...
خودت دعا بکن ای نازنین که برگردی
دعای این همه شب زنده دار کافی نیست

امسال دوست داشتم درد و دلی با شما داشته باشم آقا جان!
امّا انگار قسمت نشد یا بهتر بگویم ؛ زبانم ، لیاقت گوش شنوای شما را نداشت !
فقط یک حرف تقدیمتان می کنم ، بگذارید به حساب هدیه ی تولّدتان ! :
چند شب بود که می دیدم ماه ، خودش را برای کاری آماده می کند !
هرچه کامل تر می شد ، بیشتر برایم جلوه گری می کرد...
تا اینکه رسید به امشب !
ماه شب چهارده !
همه ی حرفش این بود که :
آقا جان ! یک نظر به ما بینداز !
اکنون وقت آن رسیده که چشمک بزنم !!!

پ.ن :
* شعر بالا بخشی از یکی از غزل های فاضل نظری هست
* این نوشته دیشب به قلم در آمده ، زمانی که ماه کامل بود !
* عیدتان مبارک ...



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 87/5/27ساعت 10:20 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]