سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب
هممون می دونیم که ساختن همه ی صیغه های فعلی از مصدر " گذاشتن " با " ذال " نوشته میشه نه " ز "
ولی نمی دونم چرا وقتی می خواییم محاوره بنویسیمش می گیم " گزاشتن " ؟!!!
این فقره ضایع بازی رو تنها اینجا ندیدم توی بلاگفا و ... هم دیده می شه !
اگه توی پست ها و کامنت های وبلاگ نویس ها گشتی بزنید می بینید که چقد این اشتباه رایجه
باور کن خوب نیس توی کامنتت به همکارت بگی " زار بزن عزیزم " !!!
(آخه وقتی علنن(علنا") بهش می گی: بزار ببینم چطوریه ؟ معنی ای غیر از این میتونه داشته باشه ؟)


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در شنبه 87/6/30ساعت 9:14 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    پیش رباعی :
    دیروز سرودمش !

    ای سبز ترین بهانه ی پاییزم
                         
    با هِی هِی باد بی حیا می ریزم !
    گر لرزش مستانه ی من بی حد شد
                         از کاسه ی صبری ست کزان لبریزم



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در دوشنبه 87/6/18ساعت 7:46 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()

    بالاخره همه چی مشخص شد !
    حالا دیگه می دونم برای 4 سالی که پیش رو دارم قراره که چه جونی بکنم !!!
    اتفاقن از اون رشته هاییه که جون آدم رو می گیره و نسلش رو در میاره ...
    ولی با همه ی اینا ازش خوشم میاد :
    مهندسی مکانیک ( گرایش طرّاحی جامدات )
    دانشگاه شهید چمران اهواز
    پنج شنبه و جمعه رو در کنار خانواده باشی می دونی یعنی چی ؟!
    یعنی خدایا شکرت ! 
    تا همین الانش که دارم براتون می نویسم سه چهار تایی از دوستام همین دانشگاه قبول شدن ...
    دوستای قدیم با هم توی یه خوابگاه و یه اتاق !
    دوستایی که می دونم چقد گُلن !



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در پنج شنبه 87/6/14ساعت 11:55 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()

    ماه رمضان شد ، می و میخانه براُفتاد *** عشق و طرب و باده ، به وقت سحر اُفتاد

    نیم ساعتی هست که دوباره بازی همیشگیت رو شروع کردی ...
    عشق بازی شروع شده ...
    سالگرد شروع پیوند من و تو ،بهانه ی تبریکی به آستان کبریاییت !!!
    مگر بارها خُلف وعده ام را ندیده ای ؟
    مگر ندیدی که در این بازی ، همیشه این من بوده ام  که کم آورده ام ؟
    من که از دل خودم خبر دارم ، می دانم که جز خون دل تو را مهمان چیز دیگری نکرده ام ...
    پس این عشق بازی اجباری برای چیست ؟



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در سه شنبه 87/6/12ساعت 6:22 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()

    وقتی که یکی رو می دید که گوشه ای کِز کرده و توی خودشه ، می گفت:
     اینو نیگا کن مث عبدِ ذلیلی می مونه که انگاری همه کشتی هاش غرق شدن !
    هِی فُلانی ! باور کن که عبد ذلیلم !
    حالا تو هِی بگو فلانی عبد ذلیله ! ... ما که بهمون بر نمی خوره !
    ولی نه عبد ذلیل ِ ذلیلی دیگه مث خودم !
    مگه همین من و تو نیستیم که میگیم :
    یا لطیف ! إرحَم عبدَکَ الذّلیلَ الضعیف!؟



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در چهارشنبه 87/6/6ساعت 5:7 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]