سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب

وقتی که یکی رو می دید که گوشه ای کِز کرده و توی خودشه ، می گفت:
 اینو نیگا کن مث عبدِ ذلیلی می مونه که انگاری همه کشتی هاش غرق شدن !
هِی فُلانی ! باور کن که عبد ذلیلم !
حالا تو هِی بگو فلانی عبد ذلیله ! ... ما که بهمون بر نمی خوره !
ولی نه عبد ذلیل ِ ذلیلی دیگه مث خودم !
مگه همین من و تو نیستیم که میگیم :
یا لطیف ! إرحَم عبدَکَ الذّلیلَ الضعیف!؟



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در چهارشنبه 87/6/6ساعت 5:7 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]