ماه رمضان شد ، می و میخانه براُفتاد *** عشق و طرب و باده ، به وقت سحر اُفتاد
نیم ساعتی هست که دوباره بازی همیشگیت رو شروع کردی ...
عشق بازی شروع شده ...
سالگرد شروع پیوند من و تو ،بهانه ی تبریکی به آستان کبریاییت !!!
مگر بارها خُلف وعده ام را ندیده ای ؟
مگر ندیدی که در این بازی ، همیشه این من بوده ام که کم آورده ام ؟
من که از دل خودم خبر دارم ، می دانم که جز خون دل تو را مهمان چیز دیگری نکرده ام ...
پس این عشق بازی اجباری برای چیست ؟