آفتاب شب

خودتون قضاوت کنید !!
شبانه روز این تصویر جلوی چشامه:
اسکلت و استخون و آهن آلات و خمار و  سرنگ و ... دیگه خودت برو تا ما تحتشو ببین
بابا به کی بگم! زندگی توی شرایط سخت، شاخ و دم داره؟!
فضای رعب و وحشته خو
تو رو خدا نیگاش کنید :

جشنواره ی علی ها

حالا اینکه علی حجة الله و علی خمار و علی میلگرد ( به ترتیب از بالا به پایین ) چه تناسبی با هم می تونن داشته باشن که هم ردیف شدن رو هرکی می تونه راجبش نظری داشته باشه!!

پــ نون:
باور کنید هیچ کدومش کار من نیس!
من فقط قفل و کلید رو سوارش کردم و خرت و پرتامو (همون کتابا و امثالهم) انداختم توش!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در شنبه 89/9/20ساعت 10:0 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    [نوشته ی رمز دار]  



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در شنبه 89/9/13ساعت 1:58 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()


    خندیدنش - این دروغ نافرجام را - نخواهم بخشید!

    .
    .
    .
    .

    گذشته!
     
             گذشته!
     
                         گذشته!



    از انگشتانم چکّه کن!

                         و بریز طرح خنده های قدیمش را بر لبان ترک خورده اش ...



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در دوشنبه 89/9/1ساعت 11:55 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()


    زیستن را به من قرض بده

    مورچه خوار !


    .......................................................................................................................

    پ.نون:

    با واژه " امان نامه " زیاد حال نمی کردم واسه همین اسم پست رو
    گذاشتم امانیه ! وگرنه منظورم همون بود...


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در جمعه 89/7/30ساعت 12:29 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()



    این دو روز رو توی شرایطی بودم ک بی حوصلگی بدجور خیمه زده بود سرم!


      تنها چیزی ک می تونست کمی مشغولم کنه، همین قهوه تلخیه ک مهران خان مدیری
    داره ب خورد کسایی میده ک ب قول خودش دلش "انقد" شده بود براشون
    (انقد همون سایزیه ک اتم رو باهاش نمایش میدن!)
     
      6 قسمتی رو ک توی این دو هفته وارد بازار کردن ، خیلی فشرده و عجولانه دیدمشون تا خدای نکرده از قافله قهوه نوشان عقب نمونم...

     
      وقتی داشتم با وسواس و دقّت زیاد ب دیالوگ ها و حرکاتشون نیگا می کردم، بیشتر می فهمیدم ک چرا صدا سیما حاضر ب پخش این اثر طنز نشده!

     
      اول می خواستم بگم "اثر طنزگونه انتقاد آلود" بعدش پشیمون شدم چون که همه میدونن ک طنز ب خودی ِخود توی فضای انتقادی شناور شده و این دو از هم جدا نیستن و اون چیزی ک منو بیشتر از بیان اون عبارت منصرف می کرد استفاده از اصطلاح "آلوده" شدن طنز به اعتراض و انتقاده...


    زیاد کاری ب بازی با واژه ها ندارم ولی تا زمانی ک ما بخوایم انتقاد رو یه عیب بدونیم و اون رو نپذیریم و براش اسم و لقبی مث تشویش اذهان و دروغ پردازی و بزرگ نمایی و غیره و غیره و غیره بذاریم، انگشت های اتّهام رو بیشتر ب سمت خودمون هدایت می کنیم و نتیجش این میشه که این نفرته هی بیشتر میشه.
     
      تاریخ نشون داده که هر وخ یه چهره مردمی رو خواستن خراب و خراب تر کنن نتونستن موفّق بشن و "از قضا سرکنگبین صفرا فزود!"


    شجریان ها و مدیری ها و فردوسی پور ها از چشم ک نمیفتن هیچ؛ جاودان تر هم میشن!

     
      هر بخش و سکانس این سریال ب یه موضوع تلخ اشاره میکنه؛ از اونجاش که نیما ب خاطر گناهی که نکرده عفو میشه بگیـــــــــــــــر تا گریه ها و ضجّه های گاه و بیگاه کبوتر خانم و شوهرش ک توی مطبخ دربار کار میکنن!

     
      توی 6 قسمت اولی ک ازش دیدم هنوز خبری از مهران مدیری نشده و خیلی کنجکاوم ببینم قراره توی دربار چه مقام و منزلتی بگیره!

    (اگه داماد شاه و ولی عهد شد ک دیگه غوغا میشه)

    ...................................

    پ.نون:

      * انقد نگید صادق توی پستای آخریش چنین و چنان نوشته و حرفاش یه ریزه میزه درجه دارن، اگه برید ببینید که توی قسمت شیشم سریال چه طور تمایل جنسی شاه رو ب مستشار الملک نشون میده دیگه ب من گیر نمیدید که چرا از فلان عبارت و فلان توصیف استفاده کردم!  من بی تخصیرم! اینوری نیگام نکنین! 

     
      * واژه "تَـحل" ک توی عنوان استفاده شده همون "تلخ" خودمونه ک کمی لوس بازی درآوردم و ب زبون شهر خودم بیانش کردم!
    (
    باهاش مشکلی داری؟ اصن دعوا داری؟ کامنت آخر وایسا دم در ببینم چی میگی؟ دوس داشتم یه حالی ب همشهریام داده باشم، اگه خیلی ادّعات میشه بگم همشهریام هم بیان دم در تشویقم کنن!! )



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در جمعه 89/7/9ساعت 3:0 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]