سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب



این دو روز رو توی شرایطی بودم ک بی حوصلگی بدجور خیمه زده بود سرم!


  تنها چیزی ک می تونست کمی مشغولم کنه، همین قهوه تلخیه ک مهران خان مدیری
داره ب خورد کسایی میده ک ب قول خودش دلش "انقد" شده بود براشون
(انقد همون سایزیه ک اتم رو باهاش نمایش میدن!)
 
  6 قسمتی رو ک توی این دو هفته وارد بازار کردن ، خیلی فشرده و عجولانه دیدمشون تا خدای نکرده از قافله قهوه نوشان عقب نمونم...

 
  وقتی داشتم با وسواس و دقّت زیاد ب دیالوگ ها و حرکاتشون نیگا می کردم، بیشتر می فهمیدم ک چرا صدا سیما حاضر ب پخش این اثر طنز نشده!

 
  اول می خواستم بگم "اثر طنزگونه انتقاد آلود" بعدش پشیمون شدم چون که همه میدونن ک طنز ب خودی ِخود توی فضای انتقادی شناور شده و این دو از هم جدا نیستن و اون چیزی ک منو بیشتر از بیان اون عبارت منصرف می کرد استفاده از اصطلاح "آلوده" شدن طنز به اعتراض و انتقاده...


زیاد کاری ب بازی با واژه ها ندارم ولی تا زمانی ک ما بخوایم انتقاد رو یه عیب بدونیم و اون رو نپذیریم و براش اسم و لقبی مث تشویش اذهان و دروغ پردازی و بزرگ نمایی و غیره و غیره و غیره بذاریم، انگشت های اتّهام رو بیشتر ب سمت خودمون هدایت می کنیم و نتیجش این میشه که این نفرته هی بیشتر میشه.
 
  تاریخ نشون داده که هر وخ یه چهره مردمی رو خواستن خراب و خراب تر کنن نتونستن موفّق بشن و "از قضا سرکنگبین صفرا فزود!"


شجریان ها و مدیری ها و فردوسی پور ها از چشم ک نمیفتن هیچ؛ جاودان تر هم میشن!

 
  هر بخش و سکانس این سریال ب یه موضوع تلخ اشاره میکنه؛ از اونجاش که نیما ب خاطر گناهی که نکرده عفو میشه بگیـــــــــــــــر تا گریه ها و ضجّه های گاه و بیگاه کبوتر خانم و شوهرش ک توی مطبخ دربار کار میکنن!

 
  توی 6 قسمت اولی ک ازش دیدم هنوز خبری از مهران مدیری نشده و خیلی کنجکاوم ببینم قراره توی دربار چه مقام و منزلتی بگیره!

(اگه داماد شاه و ولی عهد شد ک دیگه غوغا میشه)

...................................

پ.نون:

  * انقد نگید صادق توی پستای آخریش چنین و چنان نوشته و حرفاش یه ریزه میزه درجه دارن، اگه برید ببینید که توی قسمت شیشم سریال چه طور تمایل جنسی شاه رو ب مستشار الملک نشون میده دیگه ب من گیر نمیدید که چرا از فلان عبارت و فلان توصیف استفاده کردم!  من بی تخصیرم! اینوری نیگام نکنین! 

 
  * واژه "تَـحل" ک توی عنوان استفاده شده همون "تلخ" خودمونه ک کمی لوس بازی درآوردم و ب زبون شهر خودم بیانش کردم!
(
باهاش مشکلی داری؟ اصن دعوا داری؟ کامنت آخر وایسا دم در ببینم چی میگی؟ دوس داشتم یه حالی ب همشهریام داده باشم، اگه خیلی ادّعات میشه بگم همشهریام هم بیان دم در تشویقم کنن!! )



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در جمعه 89/7/9ساعت 3:0 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]