عاقبت، بغزی که در کمین لبخند های تلخ نشسته بود ، قاتل بالفطره شد !
...............................................................
کاش می شد قسمت نظرات رو هم توی پارسی بلاگ برای هر پستی که دلمون می خواست غیر فعال کنیم !
واسه همین تنها کاری که از دستم بر اومد این بود که تمام نظراتو خصوصی نگهدارم !
یادمه چند ماه پیش یه مطلب زدم با عنوان " سقط ملافه " و اونجا از حس عجیب و خوشایندی حرف زدم.
حسی که وقتی یکی از بالا سرت ملافه رو رها کنه تا آروم آروم فرود بیاد !
همین چند وقت پیش بود که فهمیدم گاهی هم حال آدمو میشه با همین ملافه ها گرفت ... :
دراز کشیده بودم و طبق عادت همیشگی داشتم ملافه رو تنظیم می کردم به شکلی که طول ملافه به درازا قرار بگیره، جوری که پاهام از اونورش نزنه بیرون ( ناگفته نمونه که بعضی اوقات هم خودم مچ پامو میارم بیرون ) ...خلاصه اینکه هی با پام لگد می زدم بش و هی از اینور با دست می چرخوندمش، ولی انگار لج کرده بود و مرتّب نمی شد !
بعد از چند دقیقه کلنجار رفتن، آخر مجبور شدم از جام پاشم تا درست و حسابی از بالا نگاش کنم. حالا که می بینم ای دل غافل ! نگو ملافه ابعاد هم اندازه داره و ما خبر نداریم !
پ.نون :
* انقد بدم میاد وقتی که بخوام ماشینو از دنده 4 بندازم توی دنده 5 ، احساس می کنم که الانه فرمونو هم باش یه تکونی بدم و ... ادمه ای کج و معوج ! ( آره با توام! ، تو که بدبینی. می خواستم بگم که رانندگی بلدم. تازه ماشینمون هم تا دنده پنجو داره! این یعنی اینکه ژیان نیست ! )
*یه سوال فنی :
چرا رشته هایی که انقد سختن، طرفداراش زیادن؟
استغفرالله ! بذار دهنم بیشتر وا نشه... غلط نکنم کلّه شون بوی قرمه قیمه میده ! ( این پی نوشت هم مناسبتی بود دیگه! ایّام امتحانات نزدیکه و فشار روانی زیاااااااااااد ! )
وقتی که پر از شغال باید باشد آسودگی اش محال باید باشد
انگــــار برای کشتنش آمده اند این گربه به فکر « بال » باید باشد !
پ.نون :
گربه ای هست که زیر پاها دارد له می شود ...