سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب


چه لذّتی داره وقتی دراز کشیده باشی و یکی دُرُست بالا سرت ایستاده باشه و ملافه ای رو که توی دستشه بالا سرت رها کنه تا آروم آروم فرود بیاد !
خنکای بادش !
دست و پا رو یه جوری باز کنی که بشی عینهو یه ضربدر !
اگر رها کننده ی ملافه، « مادر » باشه قبل از اینکه ملافه به سرت فرود بیاد، این مهر مادریه که بارش می کنه و سرت رو سبز میکنه!
و امّا تخیّل که لولید، دیگه ول کن نیست :
چه لذّتی داره وقتی دراز کشیده باشی و یکی دُرُست بالا سرت ایستاده باشه و ملافه ای رو که توی دستشه بالا سرت رها کنه تا آروم آروم فرود بیاد !
........................................
و یک « جمعه نوشت » هم از جلیل صفربیگی :

ما « منتظر » تو نیستیم، آقا جان!        تنها همه « انتظار » داریم از تو



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در جمعه 88/7/3ساعت 7:48 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]