سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب

جمعه شب ، بعد از نماز دست بر شانه ام زد و گفت: « التماس دعا »
این بار التماس دعایش با همیشه فرق می کرد. از صمیم وجود گفت و با بغضی سنگین!
من خبر داشتم که چه شده بود. و او نیز می دانست که من می دانم!
برای همین بود که فقط گفت: التماس دعا ... و رفت . همین که صدایش را شنیدم اشک در چشمم حلقه زده بود و هلهله به پا می کرد . سر بر سجده گذاشتم و برای همان که دوستش داشت دعا کردم ؛ برادرش چند روزی بود که ناپدید شده بود و هیچ خبری از او نداشتند ولی ...
چند روز بعد ...!
سرنوشت برای برادر 17 ساله اش اینگونه رقم خورده بود که جوانمرگ شود !
امروز که به مجلس ترحیم برادرش رفتم ، تا دیدمش در آغوشش کشیدم و او نیز سرش را بر همان شانه ای گذاشت که جمعه شب دست بر آن نهاده بود و التماس دعایی گفته بود . ولی این بار او بود که اشک می ریخت ... برادر کوچکترش را از دست داده بود و سخت دلش گرفته .
چرا باید نوجوانی به همین راحتی ربوده شود و بعد از یک هفته جسدش را در منطقه ای دورافتاده بیابند و درد اینجاست که چرا باید نیروی انتظامی خانواده ی او را یک هفته بدواند و بفرستد به دنبال نخود سیاه . به خاطر اینکه از زیر بار مسئولیّتش فرار کند آنها را به حال خودشان واگذاشت.
و در همین مدّت یک هفته ای که نیروی انتظامی شانه خالی می کرده ، این نوجوان هنوز زنده بوده و در بند عدّه ای شرور و روانی، گرفتار. ! ذرّه ای وجدان بیدار نداشتند ... ؟؟؟!!!
آیا دیگر نمی شود از خانه خارج شد ؟
چرا باید در خیابان قدم بزنیم و هر لحظه عدّه ای در کمین نشسته باشند ؟

مگر برای این وطن و آزادی مان خون نداده ایم !!!؟
مگر امنیّت هم فروشی شده ؟
بله.خودم می دانم ، فروشی است ! ولی هر کسی نمی تواند آن را بخرد ... گران شده !!!
قیمتش را مردم عادی نمی توانند بپردازند !!!
فقط باید در آتش وهم امنیّت هر بار یک نفر قربانی شود و بسوزد !
مگر صدای این خانواده ی داغ دیده و امثال آن ها به گوشی هم می رسد ؟!!!
یا اینکه بعضی ها در گوششان پنبه کرده اند ؟!!!
......................... !!!
ولی او دیگر برادرش را از دست داده بود ... و سر بر شانه ام نهاده بود و می گریست ...
روحش شاد ...
اربعین حسینی تسلیت باد !
---> دوستان عزیز ! شما رو به خدا ... شما رو به خدا ... شما رو به خدا ...
در ِ عیدی که همه چی گرون می شه و امنیّت هم مثل بقیّشونه !!!
ما که نمی تونیم پولش رو بدیم ! حداقل مواظب خودمون باشیم !


  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در چهارشنبه 86/12/8ساعت 10:51 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]