سلامی به گرمای اشک عشّاق حسینی
سه هفته از به روز رسانی وبلاگ میگذره و توی این مدت که من نبودم ، دلم با وبلاگ و مشتقاتش بود ( منظورم از مشتقات ؛ وبلاگ نویسان و وبلاگ نویسی بود ).
برخی از مشکلات رایانه ای و همینطور مشغله ی درسی مزید بر علت شده بود .
به هر حال گذشت ...
الان اصلن قلمم نمی لغزه ولی توی این مدّت پیش می اومد که آماده ی پروراندن مطلبی پربار می شدم ولی افسوس که روی کاغذ نریختمشان !
فقط بعضی از جملاتی رو که به ذهنم اومد و حتی در جایی دیدم و یا شنیدم و سوژه خوبی برای به روز رسانی آفتاب شب بود ، یادداشت کردم. ولی هر کدام از این جملات می تونه به کوچه پس کوچه های مختلفی گریز بزنه و موضوعات مختلفی رو بیان کنه.
می خوام بگم که اگه این جملات پریشون موضوع به دلتون ننشست ، ببخشید !
1) ای دوست! تواضع تو باید مایه ی پروازت باشد ؛
( به این میگن پارادوکسی که تقابل مادیّت و معنویت را به رخ می کشد )
2) با انگشتم داشتم لبهام رو می بوسیدم !!! و قربون – صدقشون می رفتم ، زبونم رو نوازش می کردم ... خلاصه اینکه یه عالمه خواهش و التماسشون کردم که:اون طرف که بردنتون آبرو داری کنید و نگید که چه حرفها که باهاتون نزدم !!!!!!!!!!!
3) بزرگواری برایمان می گفت که :
اساسی ترین دلیل تنها گذاشتن امام حسین (ع) در میدان نبرد توسط مردم زمانه ، نداشتن معرفت و شناخت حقیقی این مردم نسبت با آن حضرت بود که دلیل آن هم تقویت نکردن زندگی معنوی و غرق شدن در دنیای دنی بود ...
نکنه که ما هم نسبت به امام زمانمان چنین حالتی نشان بدیم و تنهایش بذاریم و در کربلای دیگر از یزیدیان باشیم .
باید در زنگی خودمان بازنگری انجام دهیم ......
4) وقتی که در عزای سالار شهیدان سینه میزدم ، هر ضربه ی کف دست بر قلب و سینه ام گویی که بر دل نهیبی بود که : بیدار شو !
گویی دل هم برای مظلومیّتش سینه می زد ... مدّاح هم برای دل می خواند که :
دلی که سینه زن هر شب محّرم شد *** صدای هر تپشش ذکر "یا حسینم" شد
پیش نویس :
توی این سه هفته ای که نبودم خیلی دوست داشتم از یاد و خاطره ی امام جماعت مسجدمان ؛ « مرحوم شیخ رضا ابوالقاسمی » برایتان بگویم . اول دی ماه سالگرد وفاتشان بود و گذشت ... یک سال مثل برق و باد گذشت ... بزرگ مردی بود آن مرد!که فقط در وصفش می توانم بگویم که قدرش را ندانستیم و جوانی با تجربه و عالم را از دست دادیم ... خدایش بیامرزد ...
و کلام آخر اینکه :
شیعه،سرافرازی خویش را از سرهای بر نیزه و آبروی خویش را از بی آبی عاشورا یافته است.«دکتر سنگری»
( مراقب باشیم که در زندگیمان این ارزش ها را پایمال نکنیم ! )