سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب

 

اول قرار بود چیزای دیگه بنویسم اما الان که اومدم پاش همه چی عوض شد:

روزای "سختی" داشتم
روزای سختی دارم
و روزای بسیار سخت بسیاری هم در پیشه :|
 و مجبورم در کنار تلاشی که تا الان کردم و باید بکنم صبر هم بکنم ببینم این روزای "آسونی" که میگه کی میرسه چون میدونم گفتن «لعنت به این زندگی!» نه تنها کاریو از پیش نمیبره بلکه بدترش هم میکنه..

پی نوشت نامرتبط:
به نظر من این انصاف نیس که در یک تصمیم مشترک همه ی بار روی دوش یه نفر باشه..
شما چی فک می کنید؟

 



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در پنج شنبه 91/11/26ساعت 11:27 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]