سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب

 

در حال و هوای خاصّی سیر می کردیم که ناگهان این رباعی از دهانمان پرت شد بیرون :

این کوه که بر دشت نگینی شده است        فوّاره ی داغ و آتشینی شده است

از بس که بـــلا بــــه جانمان نازل شـــد         مُردن هیجان هر جنینی شده است



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در یکشنبه 88/6/15ساعت 12:6 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]