سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب

دوباره حرف مکرّرالاستفاده ی واجب الوجود !
متولد ماه ِ جنِّ سال هزار و سیصد و شصت و ... بقیه اش اصلن برایش مهم نبود
.
شاید که جرقّه ی یک سور ِ چهارشنبه شده است و به جان تو و من آتش اندازی می کند
.
هر وقت به یاد ِ آن جادّه ی دراز ِ دراز ِ طویل طور ِ پر تکرار می افتم که گهگاهی خطوط سفیدش
از زیر نعش برگ های زرّین دستی تکان می دهند ؛ نفرین ! ... نفرین
!
زوزه ی زود و زمزمه ی نحس بادی که همه چیز را به نقطه ی صفر کلوین بر می گرداند و برگ ها را به شاخه و نه این بار
سبز !
گمان نکنم کریستف کلمب هم جرأت کرده بی اجازه به زمین های مجهول دلت سَرََک بکشد ، شاید که یوزارسیف به دیدارت آمده باشد
...!



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در چهارشنبه 87/12/7ساعت 10:2 صبح توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]