سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفتاب شب

 گاهی اوقات یه طنز هم می تونه در ما آدما چنان تأثیری بذاره که شاید این اشک
خشک شده رو به تکاپو وادار کنه !!!!!!!!!!! ( خودتون در این مورد فکر کنید ! )

در زمستان یک شبی بهلول مست   پای در گل می شد و کفشی به دست
سائلی گفتش که: سر داری به راه        تو کجا خواهـی شدن زین جایگاه ؟
گفت : دارم سوی گورستان شتاب        زان که آنجا
ظالمی است اندر
عذاب
می روم چون گور او پر آتش است      گرم گردم، زان که سرما ناخوش است
خواهش  می کنم وقتی این شعر رو می خونید به یاد پادشاه ظالم سرزمین
داستان های کودکانه نیفتید . چون در قرآن بارها اشاره به این داشته که بعضی
از آدما نسبت به خود ظلم می کنند.

با یک گناه خرمن اعمال نیکشان را به آتش می کشند و همین زبانه های آتش است که در روز و شب ِ قبر و قیامت گریبان آنها را خواهد گرفت.

و اینگونه است که ما آدم ها نسبت به خود ظلم می کنیم ...
پ.ن 1 : ببخشید که دیر به دیر به روز میشم ! ( کنکور و وبلاگ نویسی ! )
پ.ن 2 : خدایا با عدالت خود با ما رفتار مکن بلکه با فضل و کرمت !  
پ.ن 3 : خدایا اینم میدونم که :
تو به یک کاه ، دو صد کوه گنه می بخشی
ولی :
منِ بیچاره چه سازم که ندارم کاهی
پ.ن 4 : شعر بالا بیتی از غزل « غلام رضا ساز گار» ه .



  • کلمات کلیدی :
  • نوشته شده در پنج شنبه 86/8/24ساعت 10:8 عصر توسط صادق
    نظرات دیگران()

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    دوباره، چارانه!
    خاطرات نامبهم
    همین امشب فقط!
    تعادل
    درّه
    [عناوین آرشیوشده]