• وبلاگ : آفتاب شب
  • يادداشت : دزفول
  • نظرات : 2 خصوصي ، 26 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام دوباره.

    اول بايد بگم که وزن رباعي هيچ مشکلي نداره و همين جا به تمام شايعات خاتمه بدم!

    به نظر من استفاده از تركيب ضجه ي كودك ها به رباعي ضربه زده يا حد اقل كمكي بهش نكرده جز ايجاد يه حس غمناكي كه نياز نبودبه كار بدي . همين طور جو جنگ و بمب باران چنان بر رباعي مستولي شده كه تورو از اون چيزي كه مي خواستي تو اين رباعي بهش بپردازي (كه فكر مي كنم محروميت دزفول و مشكلاتشه و نه تنها جنگ ) دور مي كنه ( شايد من اشتباه مي كنم).

    حالا چرا به دل من ننشست به خاطر استفاده ي لغاتي مثل حمله و پاتك و ضجه كه هواي جنگي به كار داده و كار شده صرفا يك اثر در حوزه ي دفاع مقدس.

    ولي از كنار بيت دوم نبايد گذشت كه به خوبي چفت و بست داره و تنها تصوير خوب كار درش شكل گرفته.( جشن تولد رو ميگم)

    اينا صرفا درك و نظر من از كارت بود كه اگه ناقصه ببخشيد.

    اكامه بزي

    پاسخ

    سلام هزار باره بر تو علي جون ! / كاملن از نقد و نظرت استفاده كردم و لذّت بردم ( اينو از ته دل ميگماا ) ... من هم هدفم بيشتر ارائه ي تصويري از آن زمان بود ولي دزفول كيك هاي تولّد زيادي داشته كه ...