• وبلاگ : آفتاب شب
  • يادداشت : گم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 15 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ماهپيشانو 

    يک جوري قطعاتم از هم پاشيد که باور کن در ذهنم تصور روز هايي که من از من گريزان نشده بود و در کنار هم بوديم را هم نميتوانم بکنم

    وقتي که جامعه مرا از جامعه و بعد از خود گريزان کرد وقتي که کفش هاي کوککي از پاهايم بيرون کشيده شد وقتي براي پذيرفته شدن و ايده آل بودن در اين جامعه نقاب ب چهره زدم !وقت يدر نقش کسي بودم که من نبود ... انگار ي حواسم نبود و يک جايي ماهپيشانوي واقعي خسته شد و خوابش برد ! ببين تا کجا آمده ام بي انکه من با من باشد !

    پاسخ

    فوق العاده بود. آفرين! آفرين! / يه اعتراف نامه تكان دهنده / من بايد به دنبال من خودش باشد...