• وبلاگ : آفتاب شب
  • يادداشت : گم
  • نظرات : 2 خصوصي ، 15 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    و اما...

    وقتي چشامو باز ميكنم ميگم باز هم...
    چرا بايد اين نقطه چين هنوز ادامه پيدا كنه؟
    تو هردوره يه جوري تو خودم بودم و فكر كردم با خودم!
    يه روزايي ميرفتم تو باغچه و گل بازي ميكردم!
    يه روزايي دندون لق شدمو ميكنم!
    يه روزايي ناخن ميجويدم!
    يه روزايي ميشستم پاي كامپيوترو الكي كل فولدراي سيستممو ميگشتم!
    يه روزايي جوشامو تو آينه ميتركوندم!
    يه روزايي ميرفتم حموم و سه ساعت زير دوش ميموندم!
    يه روزايي هم مثل الان وقتي ميرم تو خودم هيچي نميبينم! تاريكي مطلقه! بيشتر درگير اين ميشم كه از اين زندون بيام بيرون! از خودم ميام بيرون و ميبينم چه كردم... چندين نفرو از خودم رنجوندم! با چند نفر دعوا كردم و پرخاش! حرفايي زدم و نظرايي دادم كه اصلا اعتقادي بهشون ندارم! ولي دليلشو يادم نمياد! فقط ميدونم ته هر كاري كه ميكنم يه علامت تعجب ظاهر ميشه!

    شايد منم بازيگر "نمايش ترومن" باشم!
    پاسخ

    وقتي علامت تعجب را فاحشه كرده اي...