• وبلاگ : آفتاب شب
  • يادداشت : حكايت من و آرِزوم !
  • نظرات : 2 خصوصي ، 24 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + مصطفي 

    سلام مهندس

    كار خيلي جالبيه بالاخره يه رباعيه.

    يه چيز يادم اومدحيفم اومد ننويسم شايد بگي ديگه ول نميكنه از اونجايي كه خيلي آدم منطقي هستي و من قبولت دارم گفتم بنويسمش

    در جنگ احد پيامبر اعظم گروهي رو مامور كرد كه روي كوه وايسنو نگهباني بدن دستور مستقيم به همشون داد اما متاسفانه اونا سرپيچي كردند وعده ي زيادي آدم بي گناه در اون جنگ به خاطر اين سرپيچي كشته شدندو پيامبر تا لب مرگ پيش رفت.

    خلاصه اينكه سرانجام نافرماني كردن امر ولي چه بسا باعث ريختن خون بي گناهي بشه.

    موفق باشي

    التماس دعا

    پاسخ

    سلام / اين موضوع جاي بحث بيشتر داره !