وبلاگ :
آفتاب شب
يادداشت :
سالهاي از دست رفته
نظرات :
9
خصوصي ،
43
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
احسان
هيچوقت اولين تكليف مدرسمو فراموش نميكنم
بايد چهار صفحه لوحه مينوشتم به اين شكل (
كه من 3 صفحه به ) شكل نوشتم.
تو ايوون خونمون نشسته بودم كنار مامان بزرگم (دايه). وقتي مامانم طرفاي ساعت 7 اومد بهم سر زد گفت چرا اينا رو اينجوري نوشتي همه ي دنيا رو سرم خراب شد. بيشتر از 2 ساعت طول كشيده بود كه اون همه لوحه رو بنويسم... آخرش كارم به جايي رسيد كه شاممو طرفاي ساعت 9 شب خوردم و از خستگي سر غذا افقي شدم!
خيلي دوس داشتم روزايي كه مامان بزرگم خونمون بود و از دم دماي عصر يه قالي 6 متري پهن ميكرديم تو ايوون و ميشستيم اونجا. من مقشامو مينوشتم و دايه واسم زير لب حرف ميزد. اما نميدونم اين بلاي آسموني چي بود نصيب اين خوزستان شد.
آهاااااااي ملت
خوزستان قبلا هواش اينجوري نبود بوخودااااااااا
پاسخ
هوووووف ! اينجا تكليف ، اونجا تكليف ، همه جا تكليف! / منم از پهن كردن قاليچه توي تراس خونه خاطرات دبستاني خوبي دارم :)