وبلاگ :
آفتاب شب
يادداشت :
سالهاي از دست رفته
نظرات :
9
خصوصي ،
43
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
احسان
من كه به اين آرومي و نازي كه نبودم وقتي كوچيك بودم!
در اين حد كه وقتي ميخواستيم بريم جايي مامانم از قبل زنگ ميزد تا لوازم امر محيا بشه واسه حضور بنده!
وقتي ميرفتم خونه يكي از خاله هام همه پشتي هاي ابري رو روي هم ميذاشتم و يه سنگر درست ميكردم ازشون و با خرزو خان ميجنگيدم!
تقصير خودشون بود خوووو
خيلي پشتي داشتن
پاسخ
واي از سنگر ساختنا نگو كه خدااااااااااااااااااا بود اون بازي! يادم بيار وقتي اومدم خونتون به ياد قديما بشينيم تو سنگرامون يواشكي خنگ و خرابي بزنيم:دي